جدول جو
جدول جو

معنی چرب دادن - جستجوی لغت در جدول جو

چرب دادن(اُ گِ رِ تَ)
غالب شدن و فتح کردن. (ناظم الاطباء) ، زیادتراز وزن مقرر دادن. سهم کسی را بیش از حق وی دادن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاک دادن
تصویر چاک دادن
شکاف دادن، دراندن، پاره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرض دادن
تصویر قرض دادن
وام دادن، عاریه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ دادن
تصویر چرخ دادن
چرخاندن، گردش دادن، گرداندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرا دادن
تصویر چرا دادن
به چرا بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غره دادن
تصویر غره دادن
فریفتن، حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، تنبل ساختن، گول زدن، دستان آوردن، نارو زدن، سالوسی کردن، مکر کردن، ترفند کردن، تبندیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن، خدعه کردن، غدر کردن، مکایدت کردن، شید آوردن، حقّه زدن، چپ رفتن، کید آوردن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، نیرنگ ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاب دادن
تصویر تاب دادن
پیچ و خم دادن رشته، ریسمان، زلف و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گره دادن
تصویر گره دادن
گره در چیزی انداختن، کنایه از پیچیده ساختن، گره بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریب دادن
تصویر فریب دادن
حیله کردن، کلک زدن، حقّه زدن، فریفتن، نارو زدن، خدعه کردن، مکر کردن، تنبل ساختن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، غدر کردن، چپ رفتن، دستان آوردن، سالوسی کردن، نیرنگ ساختن، تبندیدن، اورندیدن، ترفند کردن، شید آوردن، کید آوردن، مکایدت کردن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
توضیح دادن، بیان کردن، تفسیر کردن، شرح کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چین دادن
تصویر چین دادن
به وجود آوردن تا و شکن در چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرق دادن
تصویر فرق دادن
از هم جدا کردن و تمیز دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرو دادن
تصویر گرو دادن
چیزی را به رهن به کسی دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرب دیدن
تصویر ضرب دیدن
صدمه دیدن، آسیب دیدن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ گُ زَدَ)
بمعنی حرکت دوری است. (آنندراج). چرخانیدن. گرد گردانیدن. چرخاندن:
در دم اندیشه چون به خنصر اقبال
چرخ دهی خاتم سهیل نگین را.
طالب آملی (از آنندراج).
، در تداول عامه، راه بردن و گردش دادن انسان یا حیوانی را در محلی، چنانکه فی المثل گویند: این طفل را فلانجا چرخی بده و زود برگرد. یا: این اسب را چرخی بده تا عرقش خشک شود، در تداول عوام، گوشت را در تابه سرخ کردن. مدتی کوتاه در روغن جوشان پختن چیزی را. کمی در روغن داغ سرخ کردن گوشت و جز آن را. سرخ و برشته کردن گوشت و مانندآن. مرغ را در تابه تاب دادن. در تاوه چرخاندن گوشت و مانند آن. بو دادن چیزی در دیگ یا تابه
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
بازنمودن گزاردن گفتن بیان کردن توضیح دادن تفسیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرض دادن
تصویر عرض دادن
نمودن، نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
پاژنام دادن پاژ ناماندن کسی را به لقبی خواندن لقب نهادن تلقیب: سلطان بلاغی را کورنش نموده او را شیر شاه لقب دادند
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را برهن سپردن مقابل گرو گرفتن، ضمانت دادن، قول دادن: گهی خورشید بردی گوی و گه ماه گهی شیرین گرو دادی و گه شاه. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گره دادن
تصویر گره دادن
گره زدن، ایجاد مشکلی کردن در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرض دادن
تصویر قرض دادن
وام دادن وام دادن عاریه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریب دادن
تصویر فریب دادن
گول زدن فریفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرق دادن
تصویر فرق دادن
جدا دانستن باز شناختن اختلاف نهادن تشخیص دادن امتیاز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
شرح دادن مطلبی را بیان کردن، بسویی متوجه کردن، یا پشت فرا دادن، پشت کردن فرار کردن یا گوش فرا دادن، نیک گوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرب دیدن
تصویر ضرب دیدن
گزند دیدن آسیب دیدن آسیب دیدن صدمه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
به زور فروختن، رو گردانیدن، هنداخ دادن رو گردانیدن اعراض کردن، در کنار نهادن و معزول از عمل کردن حریف قوی یک یا چند سوار خود را تا حرف ضعیف با او برابری کرد (بیشتر این کار را برای تحقیر طرف کنند) طرح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب دادن
تصویر تاب دادن
فتیله کردن، پیچاندن نخ و ریسمان و مفتول و زلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادب دادن
تصویر ادب دادن
تعزیر تنبیه تربیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاک دادن
تصویر چاک دادن
شکاف دادن دریدن، پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چله دادن
تصویر چله دادن
مراسم چهلم مرگ کسی را بوسیله اطعام مساکین و دیگران بجا آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر دادن
تصویر خبر دادن
آگاهاندن پیام دادن دخشکاندن اطلاع دادن آگهی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ دادن
تصویر چرخ دادن
حرکت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترس دادن
تصویر ترس دادن
متوحش ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرز دادن
تصویر هرز دادن
روان کردن آب درزمین های لم یزرع، هدردادن تلف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
نگیختن، زندیدن
فرهنگ واژه فارسی سره